هوشنگ ابتهاج با تخلص ه.ا.سایه شاعر نامدار ایرانی 19 مرداد 1401 در سن 95 سالگی در کشور آلمان درگذشت.
هوشنگ ابتهاج (سایه)
آنچه از وی باقی مانده است نامی درخشان و اشعاری گران بها و سخنانی مهم است. میراث او ابیات خیال انگیز اوست. این شاعر با غزل سرایی خود به احیا قالب غزل پرداخته و نزدیک ترین شاعر به حافظ شناخته شده است.
سایه دوران کودکی خود را در رشت سپری کرد. در همان دوران و آشنایی با رادیو عشق به موسیقی در قلبش جوانه زد. ابتهاج در دو سبک نو و کلاسیک قدرت شاعری خود را به رخ می کشد اما آنچه باعث محبوبیت بیشتر او می شود، همراهی مردم مطابق شرایط زمانه است. او نسبت به آنچه در بطن جامعه می گذرد، هیچگاه بی تفاوت نبوده است.
در گفتگوی هوشنگ ابتهاج با مسعود بهنود و در پاسخ به سوال چگونه با مرگ مواجه می شوی و ارتباطت با مرگ چگونه است چنین پاسخ می دهد: هیچی…او را حساب نمی کنم…آدم ها برای زنده بودن حرص می زنند…ممکن است همین الان گسلی درهر کجای دنیا تکان بخورد و باید با زندگی خدافظی کرد…موقعی مرگ هست که زنده نباشیم…بقیه ی آن به ما مربوط نیست…مرگ یعنی نیستی.
نخستین اشعاری که ازهوشنگ ابتهاج منتشر شده است به اوایل دهه 1320 باز می گردد و بعد از آن آغاز آشنایی با شعرای دیگر هم نسل خود مانند شاملو، نیما یوشیج، سیاوش کسرایی می باشد که منجر به رفاقت میان آن ها می شود.
امیر هوشنگ ابتهاج درباره ی تخلص خود «سایه» چنین می گوید:
حروف و کلمات برای من رنگ دارند.«ر» خاکستری، «گ» نارنجی و «ج» سیاه است. «ی» کلمات برایم سرد و گرماند. سایه کلمهای سرد است. گلابی کلمهای گرم. بهگمان من، در کلمه سایه یک مقدار آرامش و خجالتیبودن و فروتنی و بیآزار بودن هست. اینها برای من جالب بود و با طبیعت من میساخت.
سایه در 1325 مجموعه شعر نخستین نغمه ها، که مجموعه اشعار کلاسیک او محسوب می گردد و پس از آن سراب در قالب چهارپاره و در بیان عواطف و احساسات فردی منتشر کرد.
در کتاب «حافظ به سعی سایه» که در سال 1372 منتشر شده است، ابتهاج با توجه به دست نوشته های مربوط به قرن نهم به تصحیح دیوان حافظ پرداخته است.
میلاد عظیمی در سال 1391 پس از گفتگو با سایه در کتابی به نام «پیر پرنیان اندیش» خاطرات او را به ثبت رساند.
درخت ارغوان چرا معروف است؟
ارغوان را می توان جزو معروف ترین و شنیده شده ترین اشعار هوشنگ ابتهاج دانست که در بین عام مردم از محبوبیت بالایی برخوردار است. این شعر که با آواز علیرضا قربانی به گوش همگان است در شرح غم دوری از درخت ارغوان روییده شده در خانه سایه می باشد.
هوشنگ ابتهاج درباره این درخت اینطور می گوید: در آن سالی که از خانه و زندگی جدا بودیم یاد این درخت همیشه با من بود و تبدیل به سمبلی از همه چیز شد. زن، بچه و زندگی آرزوها و آرمان ها و تصورات و ایده هایی که انسان برای جهان و انسان دارد.
همچنین هوشنگ ابتهاج وصیت کرده است پیکرش را در کنار درخت ارغوان دفن کنند.
شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج
ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتهاست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند
ره چنان بسته که پروازِ نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطرمن
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید…
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان،
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون
پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این دره غم میگذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازندارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش؛
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من…
نظرات کاربران